در خلوت شهریار

ساخت وبلاگ

هر پانزده روز یکبار در خانه مرحوم استاد ملک الشعرا بهار،‌ محفلی برگزار می‌شد که شاعران بزرگی در آن شرکت می‌کردند. در یکی از محافل، استاد بهار،‌ از شعرا خواستند تا شعر معروف حبیب یغمایی، شاعر دوره قاجار را استقبال کنند. شعر با این بیت شروع می‌شد:

تبـه کردم جـوانـی تا کنـم خـوش زندگانی را

چه سود از زندگانی‌ چون تبه کردم جوانی را

تا پانزده روز هرچه کردم،‌ یک کلمه نتوانستم بنویسم. این حالت گاه گداری به من دست می‌داد. آخرین روز نزدیکی‌های صبح، پس از به جا آوردن نماز، حالت عجیبی به من دست داد. چشمه طبعم چنان جوشان و خروشان شد که در عرض چند دقیقه شعر را ساختم که وصف حالم بود.

عصر همان روز بعد از این که چند نفر از شعرای نام آور اشعارشان را خواندند، نوبت به من رسید. خواندم، تحسین و تمجید ملک و حاضران بلند شد. گفتند که خیلی دلنشین و مؤثر و روان است. این غزل آن روزها بسیار معروف شد:

 

جوانـی‌ شمـع ره کـردم که جـویـم زندگانی را

نجسـتـم زنـدگانـی را و گـم کـردم جـوانـی‌ را

کـنـون بـا بـار پـیــری آرزومـنــدم که بــرگــردم

بــه دنـبـال جــوانــی کــوره راه زنــدگـانــی را

به یـاد یـار دیـریـن، کـاروان گـم کـرده را مـانـم

که شـب در خـواب بینـد همـرهان کـاروانی را

بهـاری بود و ما را هـم شبابـی و شکر خوابی

چه غفلت داشتیم ای گل، شبیخون خزانی‌را

چه بیداری‌ تلخی بود از خواب خـوش مستـی

که در کامـم به زهـر آلود شهـد شـادمانـی‌ را

سـخـن با مـن نمـی‌گویـی الا ای همـزبان دل

خـدا را بـا کـه گـویـم شکـوه بـی همزبانـی را

نسیـم زلـف جانان کو که چون برگ خزان دیده

به پای سـرو خود دارم هـوای جـانفـشـانـی را

به چشـم آسـمانـی گردشـی داری بلای جان

خـدا را بـر مـگــردان ایــن بــلای آسـمـانــی را

نمـیـری شهـریار از شعـر شیـریـن روان گفـتـن

کـه از آب بـقـا جــویــنــد عــمــر جــاودانــی را

 

«نقل از کتاب در خلوت شهریار»


نماز در صحرا(عکس روز نشنال جئوگرافی)...
ما را در سایت نماز در صحرا(عکس روز نشنال جئوگرافی) دنبال می کنید

برچسب : در خلوت شهریار,کتاب در خلوت شهریار,دانلود کتاب در خلوت شهریار,دانلود در خلوت شهریار,خرید کتاب در خلوت شهریار,دانلود رایگان کتاب در خلوت شهریار, نویسنده : cheraq1 بازدید : 294 تاريخ : جمعه 2 مهر 1395 ساعت: 13:57