سالها پیش از انقلاب و در دورانی که دکتر جهانشاه صالح رئیس دانشگاه تهران بود شخصی به نام نجات در دانشکده الهیات تدریس میکرد. نجات به گفته دکتر شهیدی استاد بسیار دانشمند و فرهیختهای بود اما چون مدرک دانشگاهی نداشت از مزایای رتبه استادی بههیچوجه برخوردار نبود و اولیای دانشکده هم در برابر اعتراضات او که از تضییع حقوقش شکایتها داشت همواره نداشتن مدرک دانشگاهی او را مستمسک قرار می دادند؛ اما در سپردن وظیفه تدریس به او عمدتاً تدریس موادی را به گردن او میگذاشتند که دیگر استادان مدرک دار عاجز از تدریس آن بودند. مرحوم نجات هم میگفت اگر من ازنظر قوانین دانشگاه فاقد صلاحیت اداری هستم پس چرا تدریس دشوارترین درسها به من محول میشود. باری، مرحوم نجات در آرزوی استادی و حقوقی که لایقش بود ماند تا جان به قابض ارواح سپرد. بعد از درگذشت نجات رئیس دانشگاه تهران، دکتر جهانشاه صالح، در اعلامیهای پرطمطراق و با عبارات بسیار ستایشانگیز از فضل و دانش و بیمانندی مرحوم نجات، خبر درگذشت او را به همگان داد و با بازماندگان ابراز همدردی و اعلام کرد در فلان روز در مسجد دانشگاه تهران، به سوگ استاد خواهد نشست و از همکاران دانشگاهی انتظار دارد پاس خاطر چنان دانشمندی را گرامی بدارند. استاد دکتر باستانی پاریزی که از قضیه مرحوم نجات به خوبی خبر داشتند پس از درگذشت او وقتی چنان اعلامیه پرشکوهی را در سوگ استاد دیدند شعری سرودند و برای دکتر جهانشاه صالح فرستادند:
در آگهی ختم نجات ای صالح / الحق که دهان دوستدارش بستی
یعنی لقب شریف استادی را / رندانه به ناف اعتبارش بستی
آبی که به تشنگی ندادی به حسین / چون گشت شهید بر مزارش بستی
برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 278