گپ و گفتی با خیام نیشابوری

ساخت وبلاگ

خواندن این شعر - که مصراع اولش از جناب خیام نیشابوری است- سبب خنده  اش می شود بعد هم شاد و پر انرژی رو به من می کند و به قصد مزاح می گوید:

  • تو رباعی ام را به این حال و روز انداخته ای؟

  • (با خنده)با عرض معذرت بله!

  • معلوم است دوستدار شعر طنز هستی؟

  • آری،شما چه طور؟

  • راستش من بیشتر دنبال علم و دانش رفته ام تا شعر.

  • اما مردم شما را بیشتر به عنوان یک شاعر می شناسند.حتی...

  • حتی چه؟

  • حتی اشعارتان را به زبان های زنده دنیا هم ترجمه کرده اند.

  • خیلی هم خوب است اما شعر بخش کوچکی از زندگی ام بوده است.

  • من رباعیات شما را خوانده ام و کتابش را هم در کتابخانه ام دارم.

  • کتاب!؟

  • بله،تعجب کردید؟

  • آری،رباعیات من آن قدر زیاد نیست که بخواهد کتاب شود.[1]

  • شنیده ام بعضی از شاعران  سروده های خودشان را به شما نسبت داده اند!

  • عجب!یکی از آنها را بخوان ببینم.

  • راستش حفظ نیستم اما می توانم آن را در اینترنت جست و جو کنم.

  • (با خنده)چی چی نت؟

  • اینترنت یا همان شبکه جهانی اطلاع رسانی.

  • (با خنده)همان که شما را از کار و زندگی انداخته؟

  • (با خنده)بله،البته شما هم در پیدایش آن سهیم بوده اید.

  • من!؟

  • بله،شما ریاضیدان هستید و ریاضیدان های گذشته زمینه ساز پیدایش رایانه و اینترنت بوده اند.

  • حالا آن رباعی جعلی را پیدا کردی؟

  • بله یکی از آنها این است:

    خیام که خیمه های حکمت می دوخت

    در کوزه غم فتاده،ناگاه بسوخت

    مقراض اجل طناب عمرش   ببرید

    فراش قضا به رایگانش  بفروخت

  • شعر خوبی است اما شاعرش چرا آن را به نام خودش منتشر نکرده است؟

  • (با خنده)من بی تقصیرم!

  • از رباعیات واقعی ام هم موردی را ذکر کرده اند؟

  • بله،زیاد:

    هرگز دل من ز علم محروم نشد                

    کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

    هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز      

    معلوم شدم که هیچ معلوم نشد

  • چه جالب!

  • شعرتان را می گویید؟

  • نه دست روی شعری گذاشته ای که نشان می دهد من شیفته علم و دانش بوده ام تا شعر و شاعری.

  • شما به جز ریاضی در چه رشته های علمی دیگر تبحر داشته اید؟

  • ستاره شناسی و فلسفه.

  • شنیده ام شاگرد ابن سینا بوده اید؟

  • نه این افتخار نصیبم نشد؟

  • پس چرا در یکی از شعرهایتان خود را شاگرد وی دانسته اید؟

  • منظورم این بوده است که از آثار ارزشمندش استفاده کرده ام.

  • شنیده ام که شما تقویم ایرانی را هم نظمی دوباره بخشیده اید.

  • من به کمک جمعی از ریاضیدان ها این کار را انجام دادم.

  • خواجه نظام الملک این را از شما خواسته بودند؟

  • آری آن وزیر دانا این را از ما طلب کرد.

  • در چه دوره ای؟

  • در زمان سلطان ملک شاه سلجوقی.

  • تقویم قبل از شما چه طور بود؟

  • دچار بی نظمی بود جوری که "نوروز" در روزی غیر از اول بهار می افتاد!

  • شما چه کار کردید؟

  • نوروز را اول بهار قرار دادیم.مقرر شد هر چهار سال یک بار هم سال 366 روز(کبیسه) باشد.هشت دوره که گذشت به جای سال سی و دوم سال سی و سوم کبیسه باشد تا تقویم دقت  بیشتری داشته باشد.

  • با این وصف باید تقویم جلالی دقت بالایی داشته باشد.

  • بله همین طور است.

  • (با خنده)آن موقع بچه ها چند روز تعطیل بودند؟

  • تعطیلی مدرسه ها را می گویی؟

  • بله،دقیقاً.

  • آن زمان مثل حالا نظام آموزشی مرتب و منظمی وجود نداشت.بچه ها به مکتب خانه می رفتند و تعطیلی مکتب خانه ها هم به نظر استاد مکتب ربط داشت.

  • آن زمان چند سال سن داشتید؟

  • سی ساله بودم.

  • یعنی کاری به این مهمی را به یک جوان سپردند؟

  • آری،البته در کنار ریاضیدان های سالمندی بودم.

  • شما اصالتاً نیشابوری هستید؟

  • بله،همشهری جناب عطار هستم.

  • و کمال الملک.

  • آقا محمد غفاری معروف به کمال الملک کاشانی هستند و آرامگاهش نزد ماست البته همه مسلمان هستیم و فرزند ایران.

  • راستی خبر دارید قسمتی از کره ماه[2] به نام شما اسم گذاری شده است؟

  • بله،البته برای من این چیزها مهم نیست.آن چه برای من اهمیت دارد این است که آن سخن معروف و نورانی رسول اکرم(ص) را عملیاتی کرده اید.

  • کدام سخن؟

  • این که اگر علم بر ثریا باشد افرادی از کشور فارس(ایران) به آن دست پیدا می کنند.

  • من هم این حدیث آموزنده را خوانده ام و دلم می خواهد از عمل کنندگان به آن باشم.

  • شما شاعر با ایمانی هستید و یکی از آثار ابن سینا درباره یکتایی خدا را به فارسی ترجمه کرده اید.

  • شما لطف دارید.

  • راستی شما چند کتاب نوشته اید؟

  • عددش را یادم نیست اما می توانم به نوروزنامه،کتاب هایی درباره جبر و...اشاره کنم.

  • بهترین خاطره ای که دارید چیست؟

  • یک بار از طرف حاکم مأمور شدم هوا را پیش بینی کنم تا او با خیال راحت چند روزی را به گردش و تفریح بپردازد.

  • پیش بینی کردید؟

  • بله اما درست لحظه ای که می خواست به شکارگاه برود هوا بارانی شد.

  • شما چه گفتید؟

  • گفتم ساعتی بعد هوا صاف می شود و تا پنج روز ناپایدار نخواهد شد.

  • همین طور شد؟

  • بله

    می خواهم صحبتم را با جناب خیام ادامه دهم اما وقتی را که معلم انشا به گروه ما اختصاص داده است تمام شده و حالا می بایست ضمن خداحافظی با این نقش و این شخصیت بزرگ پای سخن شاعر یا دانشمندی دیگر که دوستانم قصد معرفی شان را دارند بنشینیم.

  • این مطلب در مجله کیهان بچه ها درج شده است.

    نماز در صحرا(عکس روز نشنال جئوگرافی)...
    ما را در سایت نماز در صحرا(عکس روز نشنال جئوگرافی) دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : cheraq1 بازدید : 233 تاريخ : پنجشنبه 8 تير 1396 ساعت: 12:56