, ...ادامه مطلب
هیتلر در جنگ جهانی دوم به تنها قشری که اجازه وارد شدن به جنگ در کشورش را نداد معلمین بودند! او حتی دستور داد معلمین را در سنگرهای زیرزمینی محبوس کنند دلیلش را از او پرسیدند؟ او گفت: اگر در جنگ پیروز شویم برای جهانگشایی به آنها نیاز داریم و اگر شکست بخوریم برای ساختن کشور به آنها نیاز داریم. بخوانید, ...ادامه مطلب
در نبرد با هند نادرشاه درمیان سپاه خود پیرمردی را دیدکه دلاورانه شمشیر می زد؛ازاو پرسید درهنگام حمله افغانها تو کجابودی ک برشما آن چنان رواداشتند؟ پیرمردجواب داد:من بودم ولی نادر نبود! بخوانید, ...ادامه مطلب
امتحان پایانى درس فلسفه بوداستاد فقط یک سؤال مطرح کرده بود!سؤال این بود : شما چگونه مىتوانید مرا متقاعد کنید که صندلى جلوى شما نامرئى است؟ تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخهاى خود را در برگه امتحانىشان بنویسند، به غیر از یک دانشجوى تنبل که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد! چند روز بعد که استاد نمرههاى دانشجویان را اعلام کرد،آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره کلاس را گرفته بود! او در جواب فقط نوشته بود : کدام صندلى؟ بخوانید, ...ادامه مطلب
سلطان محمود غزنوی از طلخک پرسید: فکر می کنی جنگ و نزاع چگونه بینمردم آغاز می شود..؟ طلحک گفت: ای پدر سوختهسلطان گفت: توهین می کنی سر از بدنتجدا خواهم کردطلحک خندید و گفت:جنگ اینگونه آغاز می شودکسی غلطی میکند و کسی به غلط جواب می دهد... عبید زاکانی بخوانید, ...ادامه مطلب
آتاتورک خطاب به محمدعلى فروغی: شما ایرانی ها قدر ملیت خود را نمیدانید، و نمیدانید ریشه داشتن، و حق آب و گل داشتن در قسمتی از زمین چه نعمتی عظیم است... ملیت وقتی مصداق پیدا می کند که آن ملت را بزرگان ادب و حکمت و سیاست و در معارف و تمدن بشری، سابقه ممتد باشد... شما قدر و قیمت بزرگان خود را نمی شناسید و عظمت شاهنامه را در نمی یابید که این کتاب سند مالکیت، و ملیت و ورقه هویت شماست، و من ناگزیرم برای کشورم چنین سوابقی دست و پا کنم... برگرفته از کتاب : مقدمه حبیب یغمایی بر مقالات محمد علی فروغی(انتشارات طوس)... بخوانید, ...ادامه مطلب
در خانه کسی را بدزدیدند. او برفت و در مسجدی کند و به خانه برد! گفتند چرا در مسجد کندهای؟ گفت: در خانه من دزدیدهاند و خداوند این دردزد را میشناسد، در را به من سپارد و در خانه خود بازستاند... عبید زاکانی بخوانید, ...ادامه مطلب
در ستایش امام مجتبی(ع) سبط پیغمبر تویی یا مجتبی زاده حیدر تویی یا مجتبی نور چشم فاطمه دخت نبی حامی مادر تویی یا مجتبی در سپهر پر فروغ پنج تن چارمین اختر تویی یا مجتبی خوبی خوبان همه اندر تو جمع کان سیم و زر تویی یا مجتبی سرور اهل جوانان بهشت بر کریمان سر تویی یا مجتبی خانه ات را در به روی خلق باز اجود و اکبر تویی یا مجتبی با فقیران حشر و نشرت بی نظیر لطف را مظهر تویی یا مجتبی چهره ات یادآور ختم رسل با شکوه و فر تویی یا مجتبی در شجاعت برتر از وصف و بیان از یلان برتر تویی یا مجتبی در جمل،صفین،اندر نهروان بازوی صفدر تویی یا مجتبی صلحت از پیکارها پرسودتر شرع را افسر تویی یا مجتبی آگه از رمز و رموز و باطنِ مصحف انور تویی یا مجتبی راه مقصود ار شود پنهان چه باک؟ کوکب اظهر تویی یا مجتبی شکر حق بعد از امیرالمؤمنین شیعه را رهبر تویی یا مجتبی.بیژن شهرامی بخوانید, ...ادامه مطلب
زن و شوهر محرم اسرار هم باشند آیت الله جوادی آملی: زن و شوهر آبروی یکدیگر را باید حفظ بکنند و محرم یکدیگر باید باشند، اسرار یکدیگر را برای پدر و مادرشان هم نقل نکنند همان طوری که لباس آبروی آدم را حفظ میکند و انسان را از سرد و گرم زمانی و زمینی حفظ میکند زن و شوهر باید یکدیگر را از سرد و گرم حوادث روزگار حفظ بکنند ﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾ بخوانید, ...ادامه مطلب
زمانی که دانشجوی پزشکی بودیم در بخش قلب استادی داشتیم که از بهترین اساتید بود. او در هر فرصتی که بدست میآورد سعی میکرد نکته جدیدی به ما بیاموزد و دانستههای خود را در بهترین شکل ممکن به ما منتقل میکرد. او در فرصتهای مناسب، ما را در بوته "تجربه و عمل" قرار میداد. در اولین روزهای بخش ما را به بالین یک مرد جوان که تازه بستری شده بود برد. بعد از سلام و ادای احترام، به او گفت:اگر اجازه میدهید این همکاران من نیز قلب شما را معاینه کنند.مرد جوان نیز پذیرفت.سپس رو به ما که ترکیبی از کارآموز و کارورز بودیم کرد و گفت:هر یک از شما صدای قلب این بیمار را به دقت گوش کنید و هر چه می شنوید روی تکه کاغذی یادداشت کنید و به من بدهید. نظر استاد از اینکه این شیوه را بکار میبرد این بود که اگر کسی از ما تشخیصاش نادرست بود از دیگری خجالت نکشد. هر یک از ما به نوبت، قلب بیمار را معاینه کردیم و نظر خود را بر روی کاغذی نوشته، به استاد دادیم. همه مایل بودیم بدانیم که آیا تشخیصمان درست بوده یا خیر؟ استاد نوشتههای ما را تک تک مشاهده و قرائت کرد. جوابها متنوع بودند. یکی به افزایش ضربان قلب اشاره کرده بود،یکی به نامنظمی ریتم آن، یکی نوشته بود ضربانات طبیعی هستند، یکی ریتم گالوپ ضعیف شنیده بود، یکی اظهار کرده بود که بیمار چاق است و صداهای مبهم شنیده میشوند و یکی به وجود صدای اضافی در یکی از کانونها اشاره کرده بود. استاد چند لحظه ای سکوت کرد و به ما می نگریست، منتظر بودیم تا یکی از آن نوشتهها را که صحیحتر بوده معرفی نماید. اما با کمال تعجب استاد گفت:متاسفانه همه اینها غلط است.و در حالیکه تنها کاغذ باقیمانده دردست راستش را تکان میداد، ادامه داد:تنها کاغذی که می تواند به حقیقت نزدیک باشد این کاغ, ...ادامه مطلب
در ستایش امام محمد باقر علیه السلام مرغ دل نشسته بر بامت می دمد بنفشه از نامت عطر و بوی مینوی دارد هم سحرگهان و هم شامت هر که مست حضرت حق شد جرعه برگرفته از جامت دل بود صید تو خدا را شکر خلق و خوی خوش بود دامت در ادب یگانه دهری بر پدر درود و بر مامت چهره ات به انبیا ماند جمله محو روی پدرامت گفته هایت از عسل خوشتر شهد و شکر،انگبین کامت مقتدای پنجمین هستی هم زمین و هم فلک رامت معنی سکینته الهی کی شود وصف روح آرامت خوانده ام به کربلا بودی من فدای حزن و آلامت. بیژن شهرامی بخوانید, ...ادامه مطلب
چند وقت پیش اطلاعیه ای را بر روی شیشه داروخانه شفا(در کنگاور) یددیم که خبر از درگذشت دکتر پرویز هادی زمانی می داد.در کل شهر همان تک اطلاعیه بود که به مناسبت نزدیکی مطب سابق او به آن داروخانه در آنجا نصب شده بود. دکتر چند سالی بود که از کنگاور رفته و نزد تک پسرش ساکن کرمانشاه شده بود. دکتر زمانی همسری افغانستانی داشت که مانند خودش پزشک بود اما طباطبت نمی کرد.سالها پیش که سن و سالی هم نداشتم ناخوش احوال بودم.شب عید بود و دسترسی به پزشک قدری مشکل بود.به اتفاق مادر به منزلش رفتیم.با همسرش قصد سفر به جایی را داشت اما فروتنانه نشست و مرا معاینه کرد و علیرغم اصرار چیزی نگرفت الا طلب دعای خیر. از وقتی همسر باوفایش درگذشت حال و روز خوشی نداشت.گاهی به مغازه ای که مقابل خانه اش داشتیم می آمد و اندکی می نشست و به خانه برمی گشت.از گلهایی که در خانه داشت می گفت و قصد نشان دادن آنها را به من داشت که البته مجالش فراهم نشد...روحش شاد. بخوانید, ...ادامه مطلب
هوا سرد بود. ملکه اعتضادی در دادگاه با نشیخند گفت:"آقای مصدق ! شما که ادعا میکردید بیدی نیستید که با این بادها بلرزید حالا چرا از هیبت دادگاه می لرزید؟!"دکتر مصدق گفت:"عفیفه خانم! منار جنبان هم قرنهاست میلرزد ولی پابرجاست" خاطراتی از اللهیار صالح, ...ادامه مطلب
برف سنگینی در حال باریدن بودناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازندآنگاه در حالی که دو سوگلی اش در دو طرف او نشسته بودند د, ...ادامه مطلب