پروفسور ایلبر اورتایلی مورخ برجسته اهل ترکیه : زمانی که ایرانیها شعر میسرودند، ملتهای دیگر روی درخت زندگی می کردند!پدران ما از روی شعر ایرانی، تقلید کردندزبان ترکی کاستیهایی دارد، آهنگین نیست و یکنواخت است و از فارسی برای رفع آن کمک گرفته است.به احترام شعر پارسی باید ایستاد... بخوانید, ...ادامه مطلب
صبر بر فراق علامه طباطبائی از قول استادشان مرحوم آقای قاضی می فرمودند:« من از باباطاهر تعجب می کنم که در شعرش چنین سروده:یکی درد و یکی درمان پسنددیکی وصل و یکی هجران پسنددمن از درمان و درد و وصل و هجرانپسندم آنچه را جانان پسنددچه طور باباطاهر گفته است: اگر جانان، هجران را پسندد، من هم آن را می پسندم.؟!چگونه انسان می تواند این را بپذیرد؟! عاشق بر هر چیز صبر می کند اما بر فراق، صبر نمی تواند کرد.مولا علی علیه السلام در دعای کمیل می فرماید: مولا و آقای من! گیرم بر عذاب تو صبر کنم؛ بر دوری تو چگونه شکیبا باشم؟! » بخوانید, ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب
آیا میدانستید اگر چند خرچنگ را حتی در جعبهای رو باز قرار دهید، باز هم همانجا باقی میمانند و از جعبه خارج نمیشوند؟ با وجود اینکه خرچنگها میتوانند به راحتی از جعبه بالا بخزند و آزاد شوند! این اتفاق نمیافتد، زیرا طرز تفکر خرچنگی به آنها اجازه چنین کاری نمیدهد و به محض آنکه یکی از خرچنگها بخواهد به سمت بالای جعبه برود، خرچنگی دیگر آن را پایین میکشد و به این ترتیب، هیچیک از آنان نمیتواند به بالای جعبه برسد و آزاد شود. همه آنها میتوانند آزاد شوند؛ اما سرنوشتی که در انتظار تک تک آنهاست، مرگ است! این مطلب در مورد انسانهای حسود نیز مصداق دارد. آنها هیچگاه نمیتوانند در زندگیشان پیشرفت کنند و دیگران را نیز از موفقیت باز میدارند. بخوانید, ...ادامه مطلب
آوردهاند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد. میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر.پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟!پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد.با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده.او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم.این گونه بود که دست خالی برگشتم. پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد.پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم. بخوانید, ...ادامه مطلب
فرموده اند: , ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب
گرگ و میش صبح است و کوچه شکرریزهای نیشابور مالامال از عطری آشناست؛عطر وجود امام رضا jکه به گرمابه می رود. شهر در سکوت دلنشینی فرو رفته است و درکوچه پس کوچه هایش جز نجوای کسانی که هنوز نماز صبحشان را نخوانده اند صدای دیگری جلب توجه نمی کند. حضرت بی همراه و نگهبان و بقچه در دست خود را به حمام می رساند و آرام و با وقار از پله های سنگی آن پایین می رود. گرمابه بان که مشغول چرت زدن است یک باره با صدای یا الله و سلامی گوش نواز به خود می آید و ناباورانه خودش را در برابر حضرت رضاj می بیند. دستپاچه می شود،برای لحظه ای تصمیم می گیرد مثل پدرش که به رسم ادب،در برابر پادشاهان به خاک می افتاد امامش را احترام کند اما یادش می آید که حضرت از این جور احترام گذاشتن ها بیزار است. لحظه ای بعد امامj لنگ به کمر می بیندند و به گرمخانه حمام که در بخاری لطیف فرو رفته است قدم می گذارند. سلام دادنش پیرمردی را که در گوشه حمام مشغول کیسه کشیدن است به وجد می آورد چرا که چشمش بر در است تا بلکه کسی بیاید و پشتش را کیسه بکشد! حضرتj بقچه وسایلش را گوشه ای می گذارد و بی معطلی سر وقت پیرمرد می رود و مشغول کیسه کشیدنش می شود. اندکی نمی گذرد که چند نفر دیگر نیز به حمام می آیند و از صحنه ای که پیش چشمشان است شگفت زده می شوند،جلو می روند تا خود ، پیرمرد را کیسه بکشند اما آقاj نمی پذیرد و - با وجودعذرخواهی پیرمرد که تازه حضرت راشناخته- با مهربانی هر چه تمام تر او را کیسه می کشد...قصه های گرمابه،بیژن شهرامی بخوانید, ...ادامه مطلب
امام احمد غزالی روزی در مجلس وعظ گفت: ای مسلمانان، هرچه من در چهل سال از سر این چوبپاره(منبر) شما را میگویم، فردوسی در دو بیت گفته است، اگر بر آن خواهید رفت، از همه مستغنی(بی نیاز)شوید: ز روز گذر کردن اندیشه کنپرستیدنِ دادگر پیشه کنبه نیکی گرای و میازار کس که راه رهایی همین است و بس بخوانید, ...ادامه مطلب
گفتند : ای شیخ ، دلهای ما خفته است که سخن تو در وی اثر نمیکند!گفت : کاش خفته بودی که خفته را بجنبانی بیدار شود ، دلهای شما مرده است... عطار نیشابوری بخوانید, ...ادامه مطلب
در آسمان و زمین این ترانه گشته علم بخوان به نام خدایت که آفریده قلم... عید مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله مبارک باد., ...ادامه مطلب
ایرانیان مهمان را از آن رو مهمان گویند که هر که باشد او را پذیرائی کنند؛ (مه) بزرگ ایشان است و (مان) خانه شان؛ یعنی مهمان، سروَر و بزرگ خانه شان است، تا آن گاه که در خانه شان به سر برد... بخوانید, ...ادامه مطلب
بهرام گور خوشنام ترین پادشاه ساسانی است و برای سنجش جایگاه خوددر میان مردم به صورت ناشناس،به خانه روستاییان می رفت وازآنان درباره وضعیت زندگی پادشاه وکارداران می پرسید. بخوانید, ...ادامه مطلب
برداشتن مجسمه برنزی شاهعباس از میدان دروازهشیراز (آزادی) اصفهان در اوایل انقلاب. می گویند ایرج محمدی سازنده مجسمه مدعی است این تندیس مدتی در انبار یک پادگان بوده و بعد به دستور معاون وقت شهرداراصفهان، در جای نامعلومی دفن شده است تا گزندی به آن نرسد اما با مرگ وی کسی از محل دفن مجسمه خبر ندارد!, ...ادامه مطلب