حضرت عیسی(علیه السلام) روزی از راهی می گذشت که چشمش به جمعیتی از مردم افتاد.آن جمعیت در گوشه ای ایستاده بودند و به چیزی نگاه میکردند. عیسی به سوی آن جمعیت رفت تا ببیند چه چیزی توجه آن عده را جلب کرده است.وقتی نزدیک رفت دید که سگ مرده ای روی زمین افتاده است و آن جمعیت به دور آن جسد جمع شده اند.هرکس از آنان درباره ی آن سگ مرده حرفی میزد یکی میگفت:-عجب حیوان پست وبی ارزشی است.خوب شد که مرد.-اگر هم ک,حکایتی,عیسی,علیه,السلام ...ادامه مطلب